عاشورا، روزي از ماه محرم سال 61 هجري بود كه تاريخ، مقطعي از آن. و كربلا قطعهاي از زمين عراق، مجاور فُرات كه جغرافياً گوشهاي از آن شد و با هم، زمين و زماني كه تا دَم واپسينِ هستي، براي انسان در مسيرِ «مصير» و «شدن» سخن دارند. شب عاشورا، "ليلة القدر" ي براي سپاه محدود حسين (ع) بود كه بنابر معروف 72 آيه بر صحيفه وفا نازل شد و عصر عاشورا، 72 ستاره در مدار معرفت و معنويت قرار گرفت كه همارة تاريخ پرتو افشاني خواهند داشت و كربلا زميني به وسعت كاينات كه اين ستارگان را در خود جاي داد: «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ»؛(زیارت وارث)قرآن نیز می فرماید:«وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ»؛(اعراف؛58)
خاک از همسایگی جسم پاک چون مشرف آمد و اقبالناک
پس تو هم الجار ثم الدار گو گر دلی داری برو دلدار جو
خاک او همسیرت جان میشود سرمهٔ چشم عزیزان میشود
ای بسا در گور خفته خاکوار به ز صد احیا به نفع و انتشار
سایه برده او و خاکش سایهمند صد هزاران زنده در سایهٔ ویند
مثنوی معنوی ؛دفتر ششم
عاشورا، آموزهها و نكات پرشماري دارد كه براي زندگي اصيل و نيل به «حيات طيّبه» مفيدند و كاربست ارزشمندي دارند، اين آموزهها با تكرار و توالي ايام منسوخ و ملالآور نميشوند بلكه تازهاند و راهگشا
گمان مبر كه به پايان رسيد كار مغان هزار باده ناخورده در رگ تاك است
اقبال لاهوری؛پیام مشرق
همانگونه كه حسين (ع) همواره كشتي نجات است و مشعل هدايت: «انّ الحسين مصباح الهُدي و سفينة النجاة»
هزار خرقه عوض كرد روزگار و هنوز حديث پيرهن كهنه تو پابرجاست
حافظ گوید:
از آستان پیر مغان سر چرا کشیم ؟ دولت در آن سرا و گشایش در آن در است
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب کز هر زبان که میشنوم نامکرر است
دیوان حافظ ؛غزل:39
در بیت دیگری گوید:
مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد
غزل:145
اهل معرفت در تاویل و تطبیق مصادیق این بیت گفته اند:مراد از پیر مغان،حسین (ع) است و منظور از شیخ،حضرت ابراهیم(ع) که وعده کرد و فرزند به قربانگاه آورد ولی حسین تمام هستی اش را فدای معبود کرد.
سرّ ابراهیم و اسماعیل بود یعنی آن اجمال را تفصیل بود
ما سوی الله را مسلمان بنده نيست پيش فرعوني بسرش افکنده نيست
رمز قرآن از حسين آموختيم ز آتش او شعله ها اندوختيم
تار ما از زخمه اش لرزان هنوز تازه از تکبير او ايمان هنوز
اي صبا اي پيک دور افتادگان اشک ما بر خاک پاک او رسان
اقبال لاهوری؛اسرار و رموز
از مهمترين نكتههاي كاربستي در قيام و حركت امام حسين (ع) از لحظة آغاز تا فرجام، توجّه به جلب رضايت خداوند ميباشد. امام (ع) از همان ابتدا در پي طلب رضايت حق بود، وقتي معاويه در ماه رجب سال 60 هجري ميميرد و يزيد برخلاف معاهده امام حسن (ع) با معاويه به خلافت منصوب ميشود ، نامهاي به والي مدينه ولید بن عتبه مينويسد و از وي ميخواهد يا از حسين (ع) بيعت بگيرد و يا پس از كشتن سرش را به شام بفرستد وقتي نامة يزيد به والي مدينه ميرسد امام حسين (ع) را به دارالاماره مدينه ميخوانند و پيشنهاد بيعت را با حضرت (ع) مطرح ميكنند، امام (ع) جواب صريحي نميدهد و از آنجا خارج ميشود، سپس امام (ع) به روضة مطهر پيامبر (ص) ميرود و آنجا درد دلي عاطفي و صميمانه با پيامبر (ص) دارد كه يار رسول الله! من فرزند تو هستم: «انا فرخُك و ابن فرخِك» و از خداوند ميخواهد به حق و حرمت صاحب قبر و كسي كه در آن آرميده، آنچه رضايتش در آن است براي حسين (ع) مقدّر فرمايد و پس از آن از مدينه همراه خانواده عازم مكّه ميشود در طول راه و مكه و همه منازل و مراحل زبانحال حسين (ص) اين بود كه: "رِضَی اللَّهِ وَاللَّهِ رِضانا اهْلَ الْبَیتِ
يكــي درد و يكي درمــان پسندد يكي وصل و يكي هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران پسندم آنچــه را جـانان پسندد
باباطاهر ؛دوبیتی 28
در آخرين دقايق و لحظات نيز وقتي در گودي قتلگاه دُرج دهان به ثارالله آغشته بود عرض ميكند:" الهي رضاً بقضائك و تسليماً لامرك لا معبود سواك يا غياث المستغيثين "
گر آزرده گر مبتلا می پسندد چه خوشتر از این، کو به ما می پسندد
قضایم اسیر رضا می پسندد رضايم بدانچه قضا ميپسندد.
چرا دست يازم چراي پاي كوبم مرا يار بيدست و پا ميپسندد
طبیبا به درمان دردم چه کوشی مرا درد او بیدوا می پسندد
و اين رضايت باطني مصائب و دشواريها را براي امام (ع) معنادار و بلكه مطلوب ساخته بود.
چون كه قسّام اوست كفر آمد گله صبر كن و الصبر مفتاح الصّله
شب عاشورا نیز در آغاز سخن می فرماید: «أُثني على الله تبارك وتعالى أحسنَ الثناء وأحمدَهُ على السّراء والضراء»؛ ( ثنا و ستایش خداوند را بجا می آورم به بهترین ستایش، و او را در حال مسرّت و خوشی و در حال گرفتاری حمد می کنم) ؛ (شیخ مفید؛ارشاد؛ص250 )
امام باقر(ع) به جابر می فرماید:ای جابر ما اهلبیت (ع) می پسندیم انچه را که خداوند برای ما بپسندد اگر خدا عافیت بخواهد ما هم می خواهیم و اگر درد بخواهد ما هم می خواهیم اگر فراق بخواهد ما هم می خواهیم و اگر وصل بخواهد همان را می خواهیم.
فراق و وصل چه باشد رضای دوست طلب که حـیـف باشــــــد از او غـیـر او تمـنایـی
دیوان حافظ،غزل:۴۹۱
اگر رضايت خداوند حاصل شود همه سختيها و ناملايمات تحتالشعاع آن واقع ميشوند و اين رهاورد كوچكي نيست: «وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ » ،(توبه ،۷۲)
دولت پیر مغان باد که باقی سهل است دیگری گو برو و نام من از یاد ببر
دیوان حافظ؛غزل:250
وقتی علی (ع) شب هجرت پیامبر (ص)در جای آن حضرت می خوابد آیه نازل می شود که:
"وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ "،(بقره ،۲۰۷) کسانی هستند که برای جلب رضایت خداوند از جان خود نیز می گذرند و زبان حالشان این است که:«جان چه باشد که فدای قدم دوست کنیم؟»
نهايتاً اين انقياد و تسليم و جِدّ و جهد در جلب رضايت معبود جلّت حكمته موجب رسيدن به مرتبه نفس مطمئنه ميرسد كه خداوند در سورة مباركه فجر ميفرمايد: «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ. ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً. فَادْخُلِي فِي عِبَادِي. وَادْخُلِي جَنَّتِي»، (فجر، 27-30) حسين (ع) نفس مطمئنهاي بود كه راضي به صلاحديد و تقدير خداوند بود، خداوند هم از وي كمال رضايت را داشت و اين رضايت طرفيني موجب داخل شدن در جنّت لقا و قرب خداوند گرديد: «فادخلي في عبادي و ادخلي جنّتي» و « رَضِيَ اللَّهُ عَنهُم وَرَضوا عَنهُ ۚ ذٰلِكَ لِمَن خَشِيَ رَبَّهُ»،(بینه،۸)
اگر تمام خواستههاي نفساني و آمال واميال آدمي تحقق يابند ولي رضايت خداوند نباشد همه با هم جز وزر و وبال نيست ولي رضايت خداوند جاي خالي همه تمنيات را به بهترين حالت و صورت پر ميكند و هيچ حسرت و ندامتي براي انسان به دنبال ندارد.
اگر تو آنِ من باشي از اين و آن نينديشم ز كفر آخر چرا ترسم چو تو ايمان من باشي
دیوان عراقی؛غزل:264
الحمد لله رب العالمین