می نویسم آنچه را که امروز نظاره کردم ،نشان می دهم آنچه را که به رغم سختی ها ودلتنگی ها، از لنز دوربین تلفن همراهم در مراسم خاموش وغریبانه کوچ ابدی یک دختر معلول معصوم ثتبت وضبط کردم ،تا شاید تلنگری باشد برای ما که هنوز خطر حضور این ویروس را جدی نگرفته ایم ،برای کسانیکه هنوز باور نکرده اند که خطر مرگ تا چه اندازه به خود وعزیزانمان نزدیک است ،شاید این تلنگر بیدارباشی باشد برای انان که هنوز در خوابند ،یا می بییند ومی شنوند اما باور نمی کنند ؛
کد خبر: ۸۳۵۸۱۱
تاریخ انتشار: ۱۵ فروردين ۱۳۹۹ - ۰۰:۱۱ 03 April 2020

تابناک ایلام علی اصغر اسدی ::خبر فوری وغیرمنتظره بود،دختر معلول ساکن چرداول  که در مطلب شب گذشته خبر ابتلایش به کرونا را منتشر کردم ،در کمتر از 24ساعت پس از اعلام تست کرونایش طعم مرگ را چشید.

دختری معصوم که سالهاست با معلولیت جسمانی و روماتیسم شدید مفصلی دست وپنجه نرم می کند ،هرگز رنگ کوچه وخیابان های محل سکونتش را به چشم ندید،در گردش زمین ودگرگونی های طبیعت ،آسمان وزمین فقط برای او یک رنگ داشت ،رنگ سقف و کف اتاقکی که سالها دیوارهایش مانوس ناله ها ودرددل های او بودند، دخترمعصوم وزجر کشیده ای که آرزوی تکیه زدن بر پاهایش را قاب و بر کنج تاریک خانه ابدیش آویزان کرد!

آری ! کسی باور نمی کرد فردی که جبر روزگار سالهاست او را در کنج اتاقکش گرفتار کرده ،بی صدا گرفتار این بلای میکرونی شده ودر کوتاه ترین زمان ممکن طعم مرگ را بچشد و غریبانه وبی صدا در تاریکی شب در کنج خانه ابدیش آرام گیرد ! 

دختری بی دفاع که در روزهای نخستین سال جدید ،عیدی اش مرگ بود ،عیدی منحوسی که میهمان نورورزی خانواده فرسنگ ها دورتر برایش به ارمغان آورد !

راستی اگر قدری مسئولیت پذیری را چاشنی رفتارمان بکنیم ،اگر برای سلامت عزیزانمان ارزش قایل بشویم ،اگر واقعیت های یک بحران را بپذیریم ،اگر خبرهای این ویروس نحس را جدی می گرفتیم ،اگر به توصیه ها عمل می کردیم !چرا باید چنین اتفاق شومی را نظاره گر باشیم ؟!

وقتی می گویند سفر نکنید ،قید میهمانی و سفر نورزوی را بزنید ،چرا نباید به این توصیه های ساده گوش کرد که اینگونه فردی برای یک لذت کوتاه چند روزه ،سفیر مرگ عزیزی شود وخاموش شدن شمع زندگی دختری معصوم و مظلوم را نظاره گر و غریبانه وبی صدا سفرش به دیار ابدی را شاهد باشیم ؟!

معمولا ما زاگرس نشینان به مرده پرستی شهیرهستیم ،تا زنده ایم قدر همدیگر را نمی دانیم ،حاضر نیستیم حلال مشکلات همدیگر باشیم ،اما مرگ یک زاگرس نشین بسیار متفاوت است ،ارزش مرده ما بسیار بالاتر از زنده ماست ،به این معنا که برای مراسمات تدفین ،تشییع ،ترحیم و ختم در گذشتگانمان سنگ تمام می گذاریم ،با چشم هم چشمی ،مجلل ترین مراسمات را برگزار می کنیم ،اما امروز به وضوح دیدم که یک ویروس چگونه بر تمامی این مرده پرستی ها و مراسمات مجلل ما برای درگذشتگان خط کشید !

آنچه را که امروز دیدم شکستن غرور چند وچندین ساله یک زاگرس نشین بود ،مردن در غربت ،بدون تشییع ،تدفین خاموش و دلهره آور! دلهره آور به این دلیل که حتی نزدیکان ،اقوام وعزیزان دیروزت از ترس برایت غریب شوند ،جرات نزدیک شدن به جسم خاموشت را نداشته باشند ،حتی به اندازه یک فاتحه ! به اندازه تکان دادن شانه ات تا بشنوی این نجوا را " اسمع ،افهم ،فلان ابن فلان "....مادرت نباشد که کفن از روی صورتت بگشاید و آخرین درد دلها را در گوشت نجوا کند !راستی چه تلخ وملال آور است ؟!

می نویسم آنچه را که امروز نظاره کردم ،نشان می دهم آنچه را که به رغم سختی ها ودلتنگی ها، از لنز دوربین تلفن همراهم در مراسم خاموش وغریبانه کوچ ابدی یک دختر معلول معصوم ثبت وضبط کردم ،تا شاید تلنگری باشد برای ما که هنوز خطر حضور این ویروس را جدی نگرفته ایم ،برای کسانیکه هنوز باور نکرده اند که خطر مرگ تا چه اندازه به خود وعزیزانشان نزدیک است ،شاید این تلنگر بیدارباشی باشد برای انان که هنوز در خوابند ،یا می بییند ومی شنوند اما باور نمی کنند ؛

دختر معلولی که سالهاست در کنج تنهایی شب وروزش را می گذراند ،قربانی ویروس کرونایی شد که میهمان نوروزی خانواده اش از تهران به وی عیدی داد .

بیست وچهار ساعت پس از مثبت شدن تست کرونا ،به دلیل ضعف سیستم ایمنی ،بدن نحیفش تاب و تحمل حمله این مهاجم میکرونی را نداشت وخبر فوتش امروز صبح رسانه ای شد .

خانه جاودانیش هم متفاوت تر از دیگران بود ! شاید سزای سالها عزلت نشینی اش در کنج اتاق را اینگونه گرفت که قبرش باید اینقدر گودتر وفراخ تر از انچه که تا الان دیده ایم باشد .

هیچ کس حتی مادرش ،خواهرو برادرهایش حق ندارند بر سر مزارش حاضر شوند ،تنها خودرو حاضر در تشییع جنازه اش ،همان آمبولانسی بود که از بهشت رضای شهر ایلام جسد این دختر مظلوم را حمل می کرد.

حتی همسایه ،فامیل و اقوام دور ونزدیک هم در آرامستان حضور ندارند ،خودرویی از شبکه بهداشت فرا می رسد ،عمق قبر را تایید می کند ،دیگر بوی کافور به مشام نمی رسد ،فقط بوی کلر و الکل است که فضای آرامستان را مشحون کرده است .

آمبولانس به آرامستان هدایت می شود ،با حساسیت وضدعفونی توسط عوامل بهداشت ،درب آمبولانس گشوده می شود ،نه از شیون مادر وخواهر بر روی تابوت خبری است ونه نوای دلنشین " عزت وشرف لا اله الا الله " به گوش می رسد ،

 چهار نفر را با لباس سفید معروف کرونایی ها با پوشش کامل مشاهده می کنم ،تعداد معدودی به شمارگان یک انگشت دست از دور فقط نظاره گرند. با خواهش والتماس یکی از بستگان، پیش نماز محله برای خواندن نماز میت حاضر می شود ،با فاصله ای سه متر دورتر از میت ،نمازش خوانده می شود .

تنها وتنها با دلهره واضطراب روانه قبر می شود ،هیچ صدایی از آرامستان به گوش نمی رسد ،نه مویه مادر دلشکسته ای سینه قبرستان را می شکافد و نه صدای الفاتحه مردان قوم به گوش می رسد ونه از ناله سوزناک مداح خبری است ،آنچه که هست فقط سکوت است وسکوت است وسکوت!

دختر معصوم در ته خانه عمیق اش در میان تلی از آهک و زیر کوهی از ملات آرام گرفت و آرزوهای بیشمارش را برای همیشه با خود برد ورفت ...

اینگونه بود که عزیز یک خانواده ،بی صدا وغریبانه در تاریکی شب برای همیشه خاموش شد . بیایید به خود آییم ،ویروس کرونا را جدی بگیریم ،به توصیه ها عمل کنیم ،باور کنیم که همه اینها برای تامین سلامت ما وعزیزانمان است ! تا اینگونه خاموش وبی صدا ودر اوج مظلومیت از میان عزیزانمان کوچ نکنیم ،عزیزانی که در این لحظه برای ما غریبه ای بیش نیستند!

 
اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۱
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۴:۵۵ - ۱۳۹۹/۰۱/۱۹
وجدانن چینی ها تو دنیا روسیاه شدن.پنجه سگ و خفاش و سوسک میخورن.انشالله اقتصاد چین هیچوقت کمر راست نکنه.
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار