همیشه فکر میکردم چقدر آسون به بیمارا میگم باید بستری بشن
چقد راحت به بیمارا میگم یه شب بستری میشی یه شبه دیگه میگذره
چقد راحت به مادر یه خانواده یا پدر خانوادهای میگیم کرونا داره
دیشب روی تخت کرونا داشتم به این فکر میکردم
من که تابحال از مرگ نمیترسیدم و نمیترسم
ولی دیشب در حالیکه روی تخت دراز کشیده بودم
بیماران کناری که از هر سن و سالی بودند
مکررا سرفه میکردند که گاها مجالی برای نفس کشیدن نداشتند
ریه من هم انگار حسادت کرده به آنها اون هم هر از گاهی صدایی میکرد و نزدیکیهای صبح سرعت سرفه هایم بیشتر شد
یک لحظه ترس تمام وجودم را فرا گرفت
که چقدر تو این ۴۰ .۵۰ روز گذشته بیمار کرونایی توسط من و همکارانم بستری شده که شاید اخرین کلمات زندگیشان همان شرح حال مختصری بود که بسختی و با نفس تنگی به ما میگفتند و طوطیوار توی برگه شرح حال مینوشتیم و شاید هم هیچوقت خوانده نشد.
آری عزیزان من دیشب صدای نفسهای هموطنانم را میشنیدم و گاها میشد نفسهاشونو بشمارم درحالی که بعضی نفسهاشون با من حرف میزدند:
که چرا من که گناهی نداشتم
من که از خونه بیرون نرفتم
من که شمال نرفتم
من که فقط پسرم رو که یکسال ندیدم بغل کردم
من که عقد تنها دخترم بود
و....
این حرفا رو نفسها به من گفتن
ای کاش مردم ما و ایکاش مسئولین ما زودتر بفکر میافتادن و کاش زودتر ما پزشکان جدی گرفته میشدیم. ولی با همه اینها پزشکان اورژانس کماکان خط مقدم جبهه مبارزه هستند چون این یک تکلیف الهی ست همانگونه که تاکنون همین بوده......
راستی من هم عضو کوچکی از پزشکان طب اورژانس بعثت هستم
به امید روزی که همه باهم
کرونا رو شکست بدیم
این روزها مرگ را بهتر از زندگی میشناسم
سی پی آر جزئی از من و من جزئی از سی پی آر شده ام
فشردن قفسه سینه عبادت من است
بی اختیار اینتوبه کردن در من زاده شده است
اورژانس شلوغ خانواده من است
و فحشهای به هوا پرتاب شده رقص نتهای زندگی من
من طب اورژانس را خوب میشناسم
اورژانس همه چیز من و من همه چیز اورژانسم
من فاصله مرگ و زندگی را زندگی میکنم
من در جهنم اوژانس زاده شدهام، رشد کردهام، بالغ شدهام و خواهم مُرد
من فرزند درمان کشورم
من دوماهی است که با بوی وطنم ایران دوپینگ کردهام و بیمهابا به پیشواز مرگ میرم
یا من از رو میروم یا کووید۱۹
من فرزند ایرانم و نمره ام۲۰
ولی کووید۱۹ پس من بردم
من یک طب اورژانسیم
انتهای پیام/*