کد خبر: ۵۵۶۰۱۹
تاریخ انتشار: ۰۵ بهمن ۱۳۹۶ - ۰۸:۲۸ 25 January 2018

تأملاتی کوتاه پیرامون مطالبات مقام معظم رهبری در باره سبک زندگی

 قسمت سوم

رهبر معظم انقلاب در مهر ماه سال 1391 در جمع پرشور جوانان خراسان شمالی مطالبی را پیرامون سبک زندگی بیان نمودند که حاوی راهبردهای ارزشمندی در این خصوص است.

ایشان آسیب شناسی و علت یابی در زمینه عدم پیشرفت لازم در بخش سبك و فرهنگ زندگی را ضروری خوانده و در ادامه به طرح بیست سؤال اساسی در باره سبک زندگی ما ایرانیان پرداخته، توجه همگان را به تفکر و اندیشه پیرامون آنها معطوف نمودند.

گفتار حاضر تأملاتی کوتاه است که در پی سؤالات ایشان مطرح گردیده است. بخش های پیشین این گفتار را در شماره های قبل ملاحظه کردید. اینک توجه شما را به سومین قسمت از این سلسله بحث ها جلب می کنیم.

 

7.آیا در معاشرت های روزانه، همیشه به هم راست می گوییم؟

پاسخ این سؤال روشن و شفاف است؛ خیر!
هرکسی که با جامعه ایرانی و مردم آن قدری آشنا باشد، بوضوح در می یابد که در این جامعه راستگویی امری دائمی و همیشگی نیست.

اگر از چرایی این امر پرسیده شود، چنان پاسخ های متنوعی وجود دارد که ممکن است سؤال کننده را کاملا سردرگم و آشفته خاطر سازد. من از بدیهی ترین آنها آغاز می کنم.

راستگویی باید از کوچک ترین و مهم ترین نهاد اجتماعی، یعنی خانواده، آغاز شود و به مرور توسط محیط های آموزشی چون مهد کودک و مدرسه، دوستان و اجتماع مورد تقویت قرار گیرد.

ما در هر دو بخش مشکل اساسی داریم. اگر نهادینه شدن را حاصل ارزش گذاری و تکرار هدفمند یک مفهوم تلقی کنیم، راستگویی در خانواده های ما نهادینه نمی شود. یعنی افراد در بسیاری از خانواده ها به راحتی به یکدیگر دروغ می گویند و چنین کاری را مطلقاً ایراد و اشکال نمی دانند. آنان حتی از انجام این کار در مقابل چشمان فرزندان خردسال خویش پرهیز نمی کنند و نمی دانند با این کار چه آینده خطرناکی را برای کودکان خود رقم می زنند.

از این گذشته، گروه های اجتماعی بزرگتر نیز به خوبی به وظیفه خود عمل نمی کنند. همان مجموعه هایی که راستگویی آنها و اصولاً اهمیتی که آنان به امر صداقت می دهند، مقوم این مفهوم والا به شمار می آید.
یعنی بر فرض که خانواده بر صداقت و راستگویی پا فشاری کنند، این مفهوم توسط دیگران تأیید و تأکید نمی شود و خردسالان و نونهالان از این بابت دچار نوعی تعارض و دوگانگی تربیتی می شوند!

در یک جمله صداقت و راستگویی باید در دوران خردسالی جا بیفتد که خیلی از اوقات این اتفاق صورت نمی گیرد!
نکته دیگر بحث ضمانت اجرای راستگویی در جامعه است. امری که با جدی گرفتن صداقت و بازخورد مثبت نسبت به آن رخ می نمایاند.

هرگاه حرف از جدی گرفتن مفهومی خاص، به میان می آید، من یاد مثالی می افتم که به نظرم کاملاً گویا و رساست.
اجازه دهید پرسشی را با شما در میان بگذارم؛
اگر کسی نا آشنا با فرهنگ و مقدسات مسلمانان، با کفش قدم به داخل مسجدی گذارد، مردم با او چه مواجهه ای می کنند؟

اجازه می دهند قدم از قدم بردارد؟ ابداً... آنچنان با او برخورد می کنند که بی درنگ متوجه می شود چه خبط و خطایی کرده و از چه خط قرمزی عبور کرده است!
به تعبیر دیگر می فهمد که این امر در میان چنین مردمی، امری کاملاً جدی است.

اکنون شما بگویید اگر همین مورد کوچک را تراز قرار داده و دست به مقایسه ای مختصر بزنیم، آیا راستگویی میان مردم ما امری جدی است؟ بگذریم....

اما ضمانت اجرایی دیگر راستگویی در اجتماع بازخورد مثبتی است که از سوی آحاد مختلف جامعه نسبت به انجام چنین هنجاری به ما باز می گردد.

برای سنجش این بازخورد کافی است قدری به «کف جامعه» راه یافته و با مردم کوچه و بازار صحبت کنیم. «کف جامعه» محیط نهادهای انقلابی یا حکومتی و ارزشی نیست. در این قبیل فضاها ملاحظاتی وجود دارد که افراد گاه خودسانسوری می کنند و سویدای وجود خویش را آنچنانکه هست، بروز نمی دهند.

«کف جامعه» یعنی بازار، ... یعنی مترو، اتوبوس، تاکسی و غیره. یعنی جمع های خودمانی میان اقوام و دوستان و آشنایان.

اگر با این قبیل فضاها انسی داشته باشید، درمی یابید که در اغلب موارد راستگوها کسانی تلقی می شوند که نمی توانند گلیم خود را از آب بکشند. از عهده کار خویش برنمی آیند. کلاه سرشان می رود و دائما کارشان با «اما» و «اگر» ها گره می خورد.

من خوش ندارم از این تعبیر استفاده کنم اما چاره ای نیست؛

با کمال تأسف در «کف جامعه» گاهی راستگویی تقبیح نیز می شود.

اجازه دهید نکته ای را برای شما بازگو کنم. من دوستی ایرانی دارم که از جوانی در خارج از کشور زیسته و بزرگ شده است. وی از قضا چندی پیش برای انجام برخی کارهای تجاری و بازرگانی به ایران آمد و مدتی را در کشور به سر برد و باز به موطن دوم خویش بازگشت.

یادم هست در همان روزهای پایانی حضور در ایران روزی به من گفت فلانی؛ می دانی در این مدت علیرغم علاقه ای که به سرزمین آبا و اجدادیم دارم، از چه چیزی بیشتر رنج می بردم؟... از اینکه مردم صاف و سادگی مرا ناشی از حماقت من دانسته و روراستی مرا ابلهی ام تلقی می کردند!

همان مردمی که به گونه ای آشکار و نهان دروغگویی را زیرکی و کیاست تلقی می کنند!

او با ابراز تأسف از وجود چنین شرایطی به من می گفت در ایران تعداد آدمهایی که معتقد باشند در هر شرایطی باید دست از راستی و درستی بر نداریم، زیاد نیست. تازه در بین این جماعت قبح کذب و دروغ نیز ریخته است. حتی بالاتر؛ در برخی شرایط دروغگویی امری لازم و ضروری شمرده می شود.

به قول تلگرامی ها؛ همچون پرندگانی که در قفس به دنیا آمده اند و پرواز را نوعی بیماری می دانند!
خب؛ ممکن است بپرسید با این وجود باید باید کرد؟

دست کم راستگویی و صداقت را از شکل یک هنجار فردی و اجتماعی در آورده، به قانون و مقررات گره بزنیم و برای امر ناهنجاری چون دروغ و دروغگویی مجازات قانونی وضع کنیم!

لابد یادتان هست ماجرای ارتباط غیر اخلاقی بیل کلینتون رئیس جمهور اسبق امریکا و خانم مونیکا لوینسکی کارآموز جوان کاخ سفید را؛

و حتماً به خاطر دارید که رئیس جمهور امریکا را به دادگاه احضار کردند که چرا جایی که باید صادقانه با ملت امریکا مواجه می شد، اینگونه رفتار نکرد!

شما را به خدا؛ اگر در امریکایی که، در سقوط و انحطاط آن همین بس، که رئیس جمهوری همچون دونالد ترامپ را بر سر کار می آورند، می توان صداقت را به زلف قانون گره زد، در جمهوری اسلامی ایران که بنیان های حکومت و حاکمیت اش بر دین و اخلاق نهاده شده است ، چنین امری امکان پذیر نیست؟

ما معتقدیم قطعاً این امر امکان پذیر است و باید نخبگان جامعه تلاش کنند این اتفاق میمون و مبارک صورت پذیرد.
نویسنده البته به مضامینی چون «جز راست نباید گفت، هر راست نشاید گفت»، اعتقادی عمیق و راسخ دارد. ولی این قبیل موارد آنچنان اندکند که در برنامه ریزی های کلان نقش مؤثر و مهمی ایفا نمی کنند.

 

8 . دروغ چقدر در جامعه رواج دارد؟

طرح این سؤال از سوی رهبر معظم انقلاب، آن هم بلافاصله پس از بیان پرسش پیشین، نشان از اهمیت این امرو اهتمام معظم له نسبت به درک درست از این قبیل معضلات و لزوم چاره اندیشی برای آنها دارد.

البته ممکن است چنین تصور شود که با وجود طرح پرسش قبل، شاید نیازی به طرح این سؤال نبود؛
در حالی که به زعم نویسنده روی گردانی از راستگویی با اقبال به دروغ گویی قدری متفاوت است.

ممکن است انسانی، و یا حتی بالاتر، جامعه ای از راستگویی، صداقت و روراستی استقبال نکند، اما به دروغ و کذب و افترا نیز دامن نزند!
یعنی در مقام مقایسه دروغگویی شنیع تر و پلیدتر از روگردانی از راستی و درستی است.

دروغ گویی معضل بزرگی است که در هر بنیان اجتماعی رسوخ کند، آن را ویران ساخته و نابود می کند. همچنین در روایات معتبر و متقن ما راز و رمز گریز از همه گناهان و تباهی ها گریز از کذب و دروغ عنوان شده است.
گویا اگر خانواده ای، قوم و قبیله ای، جامعه ای و یا ملت و امتی از همین یک گناه احتراز کنند، از همه گناهان رو گردانده اند!

نویسنده معتقد است دروغ، حتی اگر کوچک و ناچیز و یا بعضاً غیر قابل اثبات باشد – نظیر دروغ هایی که ما مثل نقل و نبات به زبان می آوریم تا شانه از زیر بار تبعات بعدی آنها خالی کنیم – گناهی فردی نیست. همه افراد اجتماع را به نوعی درگیر می کند و فضای اعتماد عمومی را از میان می برد.

آدم ها در هوای دروغْ آلوده، تکلیفشان معلوم نیست! نمی دانند در بلاتکلیفی چه کنند؟
بپذیرند... نپذیرند... انکار کنند...کتمان کنند!

راهکار اسلام برای عدم ارتکاب چنین گناهانی، بستن سرچشمه آنها از یک سو و عدم شیوع و گسترش آنها از سوی دیگر است.

باید یاد بگیریم و یاد بدهیم که حتی از یک دروغ کوچک احتراز کنیم. طبع دروغ اینگونه است که وقتی کوچکِ آن را مرتکب شدی، ناگزیر از بزرگِ آن نیز نمی توانی پرهیز کنی. آنگاه می بینی که این قطرات به هم پیوسته، سیلی خانمان برانداز راه انداخته، که هرچه را هست و نیست، با خود می برد!

به تعبیر زیبای ملک الشعرای بهار:

سیل را زاول توان بستن به بیل     چون فزون تر شد بغلطد ژنده پیل

از این گذشته، باید برای شیوع و گستردگی لجام گسیخته دروغ فکری کرد. وقتی فضای مجازی و شبکه های اجتماعی همچون هوا اطراف ما را احاطه کرده است، و با این پیش فرض که بسیاری از یافته ها و مطالب این شبکه ها کذب محض است، چه تدبیری باید اندیشیده شود و در این راستا کار، برای جوان و نوجوان، چقدر سخت و دشوار است.
این که می گویم جوان و نوجوان ؛ بخاطر این است که اینان هم سروکار بیشتری با این قبیل فضاها دارند و هم به جهت صافی و زلالی و شفافیت درون، زودتر این قضایا را باور می کنند.

نکته دیگر اینکه به تجربه ثابت شده است اگر سیاست ورزان، حاکمان، هنرمندان، ورزشکاران و در یک کلمه گروه های مرجع جامعه پاکیزه و منزه شوند، این پاکیزگی تا پایین ترین سطوح جامعه و درونی ترین لایه های آن رسوخ خواهد کرد.

عبارت «الناس علی دین ملوکهم»، که به خاطر کاربردی بودن آن، همیشه برسر زبانهاست، از حقیقتی انکارناپذیر حکایت می کند.

اما خدا نکند این قبیل افراد که نگاه ها به سوی آنان و انگشت های اشاره به سمت آنها نشانه رفته است، به گناهانی اینچنین، آلوده شوند. آنگاه جامعه را تباهی بر می دارد.
رحمت خدا بر شاعر شیرین سخن زبان فارسی، سعدی بزرگ، که در یک بیت شعر حق سخن را بخوبی ادا کرده است:

اگر ز باغ رعیت، ملک خورد سیبی     برآورند غلامان او درخت از بیخ

نکته دیگر لزوم مسئولیت پذیری نخبگان جامعه است. همان ها که باید - نه بسان مردم عادی چند قدم پیش پای خود را، بلکه – صد سال و دویست سال آینده را ببینند و برای بهینه سازی آن از همین حالا برنامه ریزی کنند. نخبگانی که نباید سرشان گرم فعالیت های دیگر شود و نباید مانند سایرین دغدغه معاش داشته باشند و نباید در بند منفعت طلبی و سودجویی بوده و یا دنباله رو مطامع احزاب و گروه های سیاسی باشند.

نخبگانی که باید تفکر و تأمل را بر هر امر دیگری مقدم بدارند و ماحصل اندیشه خویش را بی هیچ واهمه ای به جامعه عرضه بدارند.

کاری که اگر مثلاً در خصوص بحث تحدید جمعیت در سالهای پیش انجام می شد، امروز با این تهدیدِ جدیِ جمعیتی مواجه نبودیم.

شنیدم چند سال پیش نخبگان بلژیک 500 مشخصه نامطلوب و ناهنجار را در زندگی روزمره مردم رصد کردند. مشخصه هایی که لازم است به مرور زمان از پیش پای آن ملت برداشته شود. دولت نیز به کمک آنان آمد، 30 میلیون دلار اعتبار تخصیص داد تا با برنامه ریزی و کلان نگری این نابسامانی ها، اندک اندک از زندگی مردم رخت بربسته، جای خود را به موارد ارزشمند دیگری بدهند.

این کاری است که دقیقاً در کشور ما نیز بایستی انجام پذیرد، و اگر قرار شود ناهنجاری هایی از زندگی روزمره مردم زدوده شود، بی شک دروغ و میل به دروغگویی اولینِ آنها خواهد بود.

سخن را کوتاه کنم. اگر قرار باشد راه رشد و کمال را طی کنیم، راستی و صداقت بایستی در جامعه بزرگ داشته شود و سمت و سوی فرهنگ سازی های فرهنگی نیز باید بزرگداشت راستان پاکدست باشد.

از سوی دیگر و در گام بعدی باید عواملی را که باعث می شود مردم به دروغ رو آورند، از سرِ راه برداریم. از جمله این عوامل می توان به ضعف قوانین و قانون گریزی، تلقی نادرست زرنگی از دروغ، وابستگی، بی اعتمادی، منفعت طلبی و ترس از افتادن به دردسر، عدم نظارت کافی در سازمانها و دستگاههای اجرایی، ناتوانی در بیان احساسات و عواطف، بی مسئولیتی و... اشاره کرد.

اینها را هم که اذعان می کنید کارهایی است کارستان؛
زیاده سخن رفت؛

شرح این هجران و این خون جگر       این زمان بگذار تا وقت دگر

ادامه دارد...             

عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و معارف اسلامی

اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار