این اعلامیه حقوق بشر، چون براساس منطق مادی گرایی و تک بعُدی نگان کردن به انسان تدوین شده است در همان بندها اول نشان میدهند که اساس و پایهای محکمی در اختیار ندارد. در بندهای اول این اعلامیه مشاهده میکنیم که انسان دارای کرامت و شرافت ذاتی است و جان و آبروری او باید حفظ شود. ما هم قبول داریم که انسان شرافت و کرامت ذاتی دارد، ولی پایه و اساس ما مبتنی بر الهی بودن این کرامت است. صرفا لفظ ذاتی بودن باعث حفظ کرامت و شرافت انسانی نخواهد شد، بلکه باید برای آن کرامت و شرافت پایه و اساسی را مشخص کرد که ثابت و دائمی باشد و از طرف موجود زمینی اخذ نشده باشد و توسط نظام اجتماعی اعم از اقتصاد، سیاست از کسی سلب و ایجاب نشود.
وقتی ما کرامت و شرافت انسانی را تابع نظام اجتماعی کردیم باید هر روز منتظر انواع تجاوزهای و تعرضهای به این انسان باشیم، زیرا نظام اجتماعی تغییر میکنند و به تبع تغییرات نظام اجتماعی مسلما کرامت و شرافت انسانی هم تغییر خواهد کرد. اما ما عقیده داریم که کرامت و شرافت صرفا ذاتی نیست بلکه این نعمت بزرگ را خداوند به ما ارزانی داده است و تابع تغییرات اجتماعی نخواهد نبود و به جای اینکه کرامت و شرافت انسانی را تابع تغییرات اجتماعی کنیم باید نظام اجتماعی را تابع کرامت و شرافت انسانی بکنیم.
به عبارت دیگر آنچه باید نقش اصلی و مرکزی را داشته باشد همین کرامت و شرافت انسانی است و همه برنامههای اقتصادی و اجتماعی باید در جهت حفظ کرامت و شرافت انسانی قرار بگیرد. اما در کشورهای غربی متاسفانه این مسیر درست و صحیح را برعکس کرده اند و هر روز شاهد اتقاقات عجیب و غیرانسانی هستیم. به عنوان نمونه مسئله ازدواج همجنس گرایی را به عنوان یک حق انسانی بیان میکنند و آن را در زیر عنوان آزادی انسانها قرار میدهند و عقیده دارند که در هیچ جامعهای آزادی وجود ندارد فقط در جامعه غربی.
ما منکر آزادی انسانی نیستیم، ولی با از بین بردن مرزهای بین انسان و حیوان مخالف خواهیم بود و عقیده داریم آزادی باید در چارچوب و زمینه خاصی انجام پذیر خواهد بود نه در کشورهای غربی. در جوامع غربی آزادی وجود دارد، ولی آزادی از نوع حیوانی را مشاهده میکنیم که باعث حفظ کرامت و شرافت انسانی نخواهد شد. مدافعان حقوق بشر باید جواب دهند که این اعلامیه در خصوص آزادی حیوانی در کشورهای غربی چه اقدامی انجام داده است؟ چرا مداقعان حقوق بشر این نوع آزادی را دلیل بر آزاد بودن انسانهای تصور میکنند؟ اگر اعلامیه حقوق بشر ادعا حفظ کرامت و شرافت انسانی را دارد چرا نسبت به این آزادیهای غربی سکوت میکنند؟ این نوع آزادی همجنس گرایی چه نشانهای از حفظ کرامت انسانی دارد؟ حتی ما در بین حیوانات این گونه آزادی را مشاهده نمیکنیم که دو موجود همجنس روابط جنسی داشته باشد، اما ما در کشورهای غربی که تابع اعلامیه حقوق بشر هستند هر روز مشاهده میکنیم. وقتی کرامت و شرافت انسانی تابع تغییرات اجتماعی و سیاسی قرار بگیرد باید هر روز شاهد انواع این گونه آزادیهای باشیم و همه آنها را زیر پوشش آزادی انسانی مخفی و پنهان میکنند.
در واقع وقتی کشورهای غربی شرط آزادی انسانی را در آزاد بودن انسان از هر گونه محدودیت و موانع میداند، مسلما شاهد دیگر اتقاقات عجیب و غریبی دیگری خواهیم بود و جالب اینجاست که در جامعه ما هم عدهای واقعا به این انسان شناسی غربی باور دارند و ما هر روز شاهد قتلهای خانوادگی هستیم و دلیل آن از بین رفتن محدودیتهای و موانع باید دانست.
وقتی شرط آزادی را در نبودن محدودیت و موانع بدانیم مسلما پدر خانواده وجود نسبتهای خانوادگی را مانع عهده برای دستیابی به آزادی میداند در نتیجه این مانع را از بین خواهد برد و وقتی موانع و محدودیت در کار نباشد این انسان آزاد است هر کاری را انجام دهد و یکی از این کارهای متاسفانه قتلهای خانوادگی است. همه این قتلهای خانوادگی بخاطر از بین رفتن نسبتهای خانوادگی و محدودیت هاست. اعلامیه حقوق بشر در خصوص این قتلهای خانوادگی یا سکوت میکند و یا دوباره بر روی کرامت و شرافت بی اساس و بدون پایه تاکید خواهند کرد، اما واقعیت اینست که این نوع نگاه کردن و تاکید بر آزاد بودن انسانها مسلما قتلهای خانوادگی را نتیجه خواهد بود.
متاسفانه دنیای غرب در مسئله اعلامیه حقوق بشر انسان را از درون و بصورت فطری بررسی نکرده است بلکه این انسان را بصورت ماشینی مورد بررسی قرار داده است که چنین انسانی اصولا چیزی از خودش ندارد در نتیجه هر گونه اتقاقی که برای این انسان رخ بدهد مقصر اصلی نظام اجتماعی است، اما کشورهای غربی فراموش کرده اند که نظام اجتماعی آنها برگرفته از انسان شناسی ناقص است که نمونه آشکار آن اعلامیه حقوق بشر است. از طرف دیگر مدافعان حقوق بشر مسئله اعدام کردن را نفی میکنند و ادعا دارند که انسان را میتواند از طریق قوانین بشری کنترل کرد و جامعه انسانی به مراتب بهتر از دیگر جوامع را داشته باشیم. در واقع اشتباه مدافعان حقوق بشر اینجاست که فکر میکنند با قوانین بشری میتواند "من حیوانی" یا نفس طمع انسان را کنترل کنند در حالی که تجربه نشان داده است که انسان برای کنترل خودش نیاز به یک ابزار بزرگ به نام اعدام دارد که بتواند این نفس را تحت کنترل در بیاورد. از نظر ما اعدام یک اسثتنا است نه یک قاعده.
قاعده اینست که انسان به دلیل داشتن قوهی عقل و روحیه احساساتی میتوانند در برابر بسیاری حوادث مقابل کند و همیشه نیازی به اعدام نیست، اما در بعضی از موقع برای کنترل کردن این نفس نیازی به اعدام کردن داریم. وقتی انسان مرز خودش را با دیگر موجودات زنده از بین برد و شروع به قتل و خشونتهای بی پایه و بی اساس کرد در اینجا نمیتوان از قوانین بشری انتظار داشت، بلکه با به ابزار قدرتمند به نام اعدام نیاز داریم که جلوی این حوادث را بگیرد.
وقتی در جوامع غربی انواع خشونت اجتماعی در خانه و جامعه رخ میدهد و دادگاههای آن کشور صرفا به حبس و زندان کردن مجرم اکتفا میکنند و مجرم هم از اینکه جانش را از دست نداده است و میداند بعد از چند سال از زندان آزاد خواهد شد و این خودش یک امیدواری برای مجرم است و حتی زمینه را برای دیگر جنایتکاران فراهم میکنند، زیرا مهمترین سرمایه انسان یعنی جان هنوز زنده است و جنایتکاران از هر گونه مجازات ترس یا وحشتی ندارند.
اما اگر در کنار مجازات زندان و حبس کردن گزینه اعدام هم وجود داشته باشد مسلما یک نوع ترس و وحشت در دل جنایتکاران ایجاد خواهد کرد که به راحتی نتوانند مرتکب جرم شود. امروز در جامعه خودمان این گونه مسائل رخ میدهد که مدافعان حقوق بشر با اعدام کردن مجرم مخالف هستند. وقتی یک پدر دختر خودش را خفه میکنند و یا شوهری که همسر خودش را به قتل میرساند مدافعان حقوق بشر فوری بیانیه صادر میکنند که دلیل این قتلهای نبودن قوانین مناسب در جامعه است. هر چند ما قبول داریم که قوانین ما مناسب نیست، اما در اینجا مدافعان حقوق بشر و انسان شناسی ناقص غربی در یک پارادوکس دچار شده اند. از طرف میگویند که انسان باید از هر گونه محدودیت و موانع آزاد باشد و از طرف دیگر میگویند باید قوانین مناسب داشته باشیم. اگر انسان باید آزاد باشد پس چطور قوانین مناسب تدوین کنیم؟ خود قوانین تبدیل به یک محدودیت و مانع میشود که با انسان شناسی غربی تناسب ندارد و وقتی قتل یا خشونت بر علیه زنان رخ میدهد درخواست قوانین مناسب را میدهند. اینجا مشخص و معلوم است که اعلامیه حقوق بشر کرامت و شرافت انسانی را تابع تغییرات اجتماعی و منافع فردی کرده است و هر جا طبق منافع شما باشد باید این اعلامیه ناقص حقوق بشر را اجرای کرد و هر جای منافع شما را تامین نکرد باید سکوت کرد. ما اعلامیه حقوق بشر غربی را قبول نداریم، زیرا از اساس و پایه بر روی منافع فردی تهیه شده است.
ما اعلامیه حقوق بشر اسلامی را قبول داریم که اساس کرامت و شرافت انسانی در هیچ شرایط سیاسی و اقتصادی تغییر نمیکنند بلکه باید در همه شرایط این نفس انسانی را محترم شمرد و در حفظ کرامت انسانی باید تلاش کرد. اسلام با توجه به شناخت کامل از وجود انسانی هرگز خواهان آزادی بدون قید و شرط نیست و برای جلوگیری از مجازات و تجاوز به کرامت انسانی قوانین خودش را براساس شناخت کامل از انسان بنا کرده است. اما دانشمندان و حقوقدانان در کشورهای غربی متاسفانه نظام حقوقی و مجازات را براساس تجربه و آزمایش انسانی بنا کرده اند و برای سادهترین مسائل باید آن را به محک تجربه و آزمایش بگذارند تا نتایج آن مشخص شود. به عنوان نمونه در مورد آزادی هم همین کار کردند و انسان در شرایط بی قید و بند آزاد کردند تا نتیج چنین آزادی را سنجش و ارزیابی کنند و امروز ما نتایج این گونه آزمایشات و تجربه در همه دنیا از جمله کشور خودمان مشاهده میکنیم که چطور قتلهای خانوادگی بیشتر شده است و این نشان میدهند که اعلامیه حقوق بشر غربی چقدر در مورد انسان شناخت دارند. شرط اول اعلامیه حقوق بشر شناخت در مورد همه جانبههای انسان است که اعلامیه حقوق بشر غربی متاسفانه صرفا براساس تجربه و آزمایش به این شناخت دست پیدا کرده اند و جالب اینجاست که این اعلامیه باید از حقوق بشر دفاع کنند در حالی که بشر در این اعلامیه نقش موش آزمایشگاهی را بازی میکند تا برای حقوقدانان غربی مشخص شود که این بشر دارای چه جانبههای است.
مختار سلیمانی